نسلی ديگر
Thursday, April 14, 2005
234 _ بوسه
.....کسی نمی داند چه قدر فرصت باقی ست
* * * * *
. . . . .
. . . . .
بوسيدن يه جورايی مثل يه تانگوی دو نفره ست.
مهم نيست که چه قدر رقصنده ی خوبی باشی يا چه قدر تجربه و تمرين داشته باشی. کافيه اون قدر به هم پای رقصت اطمينان داشته باشی تا خودت رو بسپاری به دست اون و شناور بشی تو جريان موسيقی. بقيه ش ديگه يه فرايند خودجوش و غريزيه.
دارم از اون بوسيدنی حرف می زنم که يه سفر ناشناخته ست، کشف حس های دست نخورده، نوازش سلول های بکر روح، لمس گوشه های پنهان قلب.
دارم از اون بوسيدنی حرف می زنم که دوازده ساعت طول می کشه، پونزده ساعت، هيجده ساعت، و تو رو اشباع می کنه، پر می کنه، لبريز می کنه، و فراموش می کنی چيزی به نام جسم هم وجود داره.
انگار در يک تانگوی دو نفره غرق شده باشی.
يک دوئت، دو نوازی دو روح، بداهه نوازی. موسيقی ای که از درونت جاری می شه، روح مقابلت دريافتش می کنه و با ساز خودش جوابت رو می ده.
. . . . .
. . . . .
* * * * *
نقل از وبلاگ :
کولی سایه فروش
http://bitaraneh.blogspot.com/2004_08_01_bitaraneh_archive.html
http://bitaraneh.blogspot.com/2004/08/blog-post_109223771942201125.html
:: posted by فرداد صفاییان, 10:20 PM