نسلی ديگر

Saturday, February 05, 2005

217-سکه

217_سکه

. . . . .
. . . . .

هر تخمک به يک سکه !

ولی دست هايم را نمی فروشم . آنها را برای بيعت قرار های بعدی لازم دارم .

صورتم را هم نمی فروشم . می خواهم زيبایی آن را همه ببينند و پوشيده نماند .

سينه ام را هم نمی فروشم . آنرا برای شير دادن فرزندان آينده ، لازم دارم ، ولی آن هم به يک سکه . *

. . . . .
. . . . .

* * * * *

زندگی سراسر معامله است و مبادله .
گاه به سکه ای زر نفروشند و گاه به پشيزی نیارزند .
گاه به سکه ای قلب ، هردو شادمان ، و يکی در اوج لذت و شادی ، خجل از معامله خويشتن !
!چرا که هر بهايی ، " سکه " ای را نطلبد ، هر چند زرين
گاه بزرگترين بها ، " مهری " باشد در " نی نی چشمانی " ، در پس " نگاهی محبت آميز " همراه با " سکوتی " و بدون " کلامی " و يا " دستی نوازشگر " و " شانه ای " برای اتکا ، که این بها را ، به " سکه " و ارزان نفروشند !

* * * * *

الف _* نقل به مضمون از کتابی با نامی مشابه " ماه رفت "

ب _ نه نام نویسنده را می دانم و نه نام دقيق کتاب ر ا،کسی میداند؟ !

:: posted by فرداد صفاییان, 11:48 PM